گودبای پارتی :|
چهارشنبه, ۹ دی ۱۳۹۴، ۰۴:۴۷ ق.ظ
سلام...
بعد تقریبا یه هفته کلنجار امشب تصمیم گرفتم که دیگه ننویسم...
آره اینجوری بهتره:)
حال زندگی دو نفرمون خوبه.. خیلی خوب... یه جوری که آدم تمرکز هم بکنه نمیتونه روزهای بد رو به وضوح تصور کنه.
یه جوری که دو تا فنجون چای آخر شب از شراب هم آدمو سرخوش تر میکنه.
یه جوری که همه چیز میشه دو نفره.ظرف شستنا.سالاد درست کردنا.خرید کردنا,تلاش کردنا...
یه جوری که بین آغوش دو نفر یه گرمی هست و اون خداست.
بین قلب دو نفر یه رشته هست که خداست.
تو بوسه های دو نفر یه مهر هست که اون خداست.
که تو نگاه دو نفر یه عشقی هست که اون خداست:)
ما نمازهامون رو هم دو نفره میخونیم و امیدواریم این راه خوب ادامه پیدا کنه..
برای خودمون دعا میکنیم..
برای همه ی زندگی های نو پا دعا میکنیم.
برای همه ی عشق ها دعا میکنیم.
برای آشتی شدن همه ی قهر ها و حل شدن همه ی اختلاف ها دعا میکنیم.
برای همه تشنه ی رسیدن ها دعا میکنیم..
خلاصه که فعلا اینجوری داره میگذره...
حس خوشبختی قاطی ترس از دست دادنش...
اما خوب باز به خودم میگم همینکه بعد پنج سال که یه سالش این زندگی کلا از هم پاشیده شده بود و یکی دو سالشم نسبت زجرش به عشقش هفتاد به سی بود ,این زندگی هنوز سر جاشه و ما دوباره کم کم داریم پایه های زندگیمونو محکم میکنیم یعنی خدا به ما یه فرصت دوباره داده دیگه.. یعنی خدا ما رو با هم خواسته دیگه..
یعنی خدا ما رو به هم بخشیده دیگه...
خوب دیگه آدم چی باید بخواد ؟ چی کار باید بکنه غیر اینکه تمام تلاششو برای استفاده از این فرصت بکنه و از خدا بخاطرش ممنون باشه؟
پس منم راهم بعد این همینه...
وای شدم مثل این مهمونا که آماده ی رفتن میشن نیم ساعتم جلو در سرپا می ایستند!
من خودم تو این مدتی که مینوشتم شده بود یه سری دوستا یهو اومدن با خداحافظی یا بی خداحافظی رفتن.. به هر دو نوع این دوستا انقدر بد و بیراه گفتم ^_^
والا خو آدم میاد وقت میذاره میخوندتون بهتون عادت میکنه خو آدم باشید نرید دیگه...
اما خوب امیدوارم شما زیاد به من بد و بیراه نگید و بدونید اگه لازم نبود برم میموندم و هر روز مینوشتم...
شاید بعد عید دوباره بیام و بنویسم.برای همین وبلاگم رو نگه میدارم.. تو این مدت هم شاید یه کم دیر به دیر اما بهتون سر میزنم.. کامنت میذارم و این حرفا :))
مواظب دلای خوبتون باشید عزیزان.
کنار شما بودن و خوندن نظراتون,همدردیاتون,نصیحتاتون همه برای من نعمت بودن.
حتی اگه اینجا دلم شکسته باشه باز دلم گرم همون چند نفر دوست ناب بی خرده شیشه ایه که پیدا کردم...
خدا نگهدارتون .
شعر آخر نوشت:
ای زندگــــــــــیِ تن و توانــــــم همه تو
جانی و دلــــــی,ای دل و جانم همه تو
تو هستــــی من شدی از آنی همه من
من نیست شدم در تو... از آنم همه تو!
حضرت مولانا :)
۹۴/۱۰/۰۹
خوشحالم که برگشتی
سلام مجدد دوست عزیز الان کامل یادم اومد کی هستی
آقا ما رومون نمیشه فضولی کنیم پست تازه میخوایم